حافظ قصیده 2
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع
ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی هزار نکته در این کار هست تا دانی
بجز شکردهنی مایههاست خوبی را به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد که در دلی به هنر خویش را بگنجانی
چه گردها که برانگیختی ز هستی من مباد خسته سمندت که تیز میرانی
به همنشینی رندان سری فرود آور که گنجهاست در این بیسری و سامانی
بیار بادهٔ رنگین که یک حکایت راست بگویم و نکنم رخنه در مسلمانی
به خاک پای صبوحیکنان که تا من مست ستاده بر در میخانهام به دربانی
ادامه دارد...❤️